عشق مامان و بابا آراد جونمعشق مامان و بابا آراد جونم، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره
زندگی مشترکمونزندگی مشترکمون، تا این لحظه: 16 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره
آوین جون عشقمآوین جون عشقم، تا این لحظه: 7 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

❤عشق مامان و بابا آراد جونم❤

شاهزاده کوچولو و هاپوی خوشگل

عشق مامان عمرم نفسم دوردونه من بابایی برای اینکه ترسی از حیوانها نداشته باشی تو رو برد پیش سگ دایی رضا که ببینه چه عکس العملی نشون میدی و ترست بریزه پسر خوشگلم هم اصلا نترسید و دست میزد بهش و نازش میکرد البته آزمون نترس بودنت قبلا اثبات شده بود موقعی که بابایی برای عقیقه تو گوسفند خریده بود از اونم نترسیدی و بهش دست زدی آفرین به این پسر نترسم اینم عکس این هاپو نانازی اینم موقعی که بهش میگی دست بده دستشو میاره بالا دست میده اینم یه عکس خوشگل دیگه ...
29 دی 1391

شیطونک و پرتقال

  مامان جون هر جوری بهت پرتقال میدم دوست نداری امروز اینجوری امتحان کردم خوشت اومد و نزاشتی من بهت بدم و خودت میخوردی تا.... پوستشو خوردی و تلخ بود قربون قیافت بشم نازنازی من.. ...
8 دی 1391

شیطونک و لب تاب

عشق مامانی عاشق لب تابی تا میبینی لب تاب یه جایه که میتونی بهش دست بزنی فورا میری سمتش یا موقعی که مامانی و بابای با اون کار میکن اصلا نمیزاری و میای حسابی شیطونی میکنی اول به مامانی نگاه میکنی که من بهت اجازه میدم. بعدش یواشکی بهش دست میزنی بعدش که من دعوات میکنم با اخم نگاه میکنی و میری اون بالا کنارش میشینی عشق من بزرگ بشی بابای برات یه دونه میگیره ناراحت نباش.. ...
8 دی 1391

شرح پنج مطلب بالا

شیطونک مامان دوردونه من آرادکم                               پسرم این روزها خیلی شیطون شدی امروز مامانی تصمیم گرفت از بعضی کارات عکس بگیره ولی چون تعداد عکسها زیاد شد برای همین هم اونها رو به چند قسمت تقسیم کردم این عکسها بعضی از کارهای امروز بعدظهره که انجام دادی شیطونک و لب تاب شیطونک و بالا رفتن از میز شیطونک و اتاقش شیطونک و پرتقال شیطونک و گاز   ...
8 دی 1391

ماجرای پسملی و واکسن یک سالگی

عمرم ،مامانی، آرادکم دیروز بردمت بهداشت جای خونمون برای واکسن یک سالگیت ،برف میومد.اول با هم دیگه رفتیم اتاق کنترل قد و وزنت رو کنترل کردند خدارو هزار مرتبه شکر همه چیزت خوب بود. اون آراد کوچولوی مامان که با وزن ٣.١٧٠ و قد ٥١ با دست و پاهای کوچولو که قدرت کاری نداشتند . حالا یکساله شده بزرگ شده با وزن ١٠.١٠٠ کیلو و قد ٨٠ و با دست و پاهای قوی ... عمرم تو اتاق کنترل دو جفت دو قلو بودند دوتاشون ١٩ روزه بودند یه دختر و پسر کوچولو دو تا شون هم سه ماه بودند تو اینقدر به اونها نگاه میکردی و میگفتی چیه..که خانومه خنده اش گرفته بود بعد از کنترل با هم دیگه رفتیم برای واکسن خیلی میترسیدم چون تو موقع واکسن خیلی اذیت میکنی هر د...
7 دی 1391

آراد جون در طبیعت

دوردونه من عاشق بیرونه.مامانی اوایل که بیرون میرفتیم با تعجب به درختها نگاه میکردی و ذوق میکردی وقتی یه جا آب بود که دیگه هیچی.... اینم چند تا عکس خوشگل تو این مدت   ...
6 دی 1391

شاهزاده کوچولوی ما و دوستهای کوچولوش

نفس مامان که اینقدر دوستات رو دوست داری می خوام برات عکس همشونو جمع کنم و بزارم که هر موقع بزرگ شدی ببینی هم بازیهات کیا بودن اول از همه از پسر خاله های کوچولوت شروع می کنیم کیان کوچولو که ٨ماه و ٨ روز ازت کوچکتره و سبحان جون که ٨ ماه و ٢٨ روز ازت کوچکتره این عکسو روز تولدت گرفتم اینم یه عکس از دوستات امیر رضا که 8 سالشه و امیر حسین که 5ماهشه اینم عکس سایان جونه که 2 سالشه که دارین با هم دیگه چوب شور میخورین. اینم از دختر خالت سحر که 10 سالشه و متینا دختر عمه ی کوچولوت که 4سال ونیمه و ستایش که نزدیک 4 سالشه که  این عکسو روز تولدت گرفتم اینم عکس تو و امیر علی که 2 سالشه . بقیه دوستات ...
5 دی 1391